دردهای من جامه نیستند
تا ز تن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان برآورم...
پست هایم خیلی رنگ و بوی مرگ گرفته اند! ولی مرگ است و توجهی که به سمت خودش جلب می کند دیگر.
زن از ویرانه های سقف فروریخته اش چوب جمع میکند تا شب بتوانند آتش روشن کنند و بچه ها را گرم نگه دارند.
او هنوز مقید بود که از درِ خانه رفت و آمد کند، گویی هنوز خانه پابرجا بود.
عکاس: مریم صفرزاده
(برای دیدن بزرگتر عکس کلیک کنید)
شعر از قیصر